به گزارش دیدبان، فیلم آخر الیور استون درباره ماجرای جنجالی ادوارد اسنودن است. ماموریت اسنودن در آژانس امنیتی آمریکا، خنثی کردن عملیات هکرهای چین و روسیه است. او پس از ارتقاء شغلی جز تیم ویژه شنود مخفی مکالمات سران شرکتهای اقتصادی، صنعتی و حتا مقامات بالای کشورهای متحد آمریکا ، نظیر آلمان میشود. الیور استون از مدیوم سینما برای بیان تاریخ استفاده میکند و از تاریخ ابزاری جهت تبیین باورهای شخصی خود! فیلمهای او بهترین نمونه برای تعیین حدود و ثغور داستان و روایت مستند است.
استون در هجده سالگی وارد کارزار ویتنام شد. جنگی که بسیار بر او تاثیر گذاشت و کل نگرههای وی را درباره مفهوم وطن و سیاست دگرگون کرد. فیلم اول استون، سالوادور نام دارد. اقتباس از کتاب ریچارد بویل درباره دخالتهای سیاسی آمریکا و تلاشهای غیر دیپلماتیک گرینگوها برای روی کار آمدن یک حکومت دست نشانده.
جنگی که هفتاد هزار کشته بر جا گذاشت. انتقاد استون متوجه سیاستهای مداخله جویانه دولت ریگان در کشور السالوادور است. استون در «جوخه» ، دستهای نظامی را به تصویر میکشد که رویایی آمریکاییشان را در ویتنام با کابوس معامله میکنند. بدون آنکه دخالتی در این تصمیم داشته باشند. چالش فکری بین دو گروهبان آمریکایی. گروهبان نونز (تام برنجر) اتوس، یا مظهر نابودی از یک طرف و گروهبان الیاس ( ویلم دفو) روی روادار جنگ از دیگر سو ، نکته عمده و برجسته فیلم است.
فیلمنامه بعدی استون نیز درباره جنگ ویتنام بود. «متولدچهارم ژوئیه» داستان زندگی ران برکوویچ. فیلم بخاطر عدم تامین بودجه در همان مرحله تولید متوقف شد. اما دو کهنه سرباز نومید شدند. فیلمساز به همسنگر سابق که جنگ روی ویلچرش نشانده بود قول داد به محض تامین بودجه ، پروژه را به ثمر برساند.
دوازده سال بعد فیلم ضد جنگ متولد چهارم ژوییه ساخته و همزمان با حمله آمریکا به پاناما اکران شد. فیلم بعدی استون «دورز» بود. شرح حال نگاره جیم موریسون به قلم فیلمساز. علاقه استون به خواننده جنجالی دهه شصت، در تک تک نماها پیداست. دوره دراگ و آزادی روابط و راک اند رول. دورهای که دو جی بزرگ دیگر هم داشت و شاید به مراتب بزرگتر، جنس چاپلین و جیمی هندریکس. بیتلزها و باب دیلن. لد زیپلن. رمانتیسم موجود در اشعار موریسون کمی بچهگانه و آنارشی و جنون ترانههایش، پیش از غنای فکری، ناشی از تاثیر مواد مخدر است. اصلا نام دورز از کتاب دروازههای ادراک الدوس هاکسلی میلید که مدح نامهای در ستایش تاثیر مخدرات و عروج پسا نشئگی است. و خلوص جنس است . خود هاکسلی نام کتاب خود را متاثر از عنوان یکی از اشعار بلیک انتخاب کرد.
شاعری که به همراه آرتور رمبو، منبع الهام موریسون بود. از جمله سکانسهای لج درار فیلم ، بخش پایانی آن است. بعد از مرگ موریسون در وان حمام . دوربین به آرامگاه پرلاشز پاریس میرود، از لا به لای قبور بالزاک، مولیر، اسکار وایلد، مارسل پروست و مقبره راسین میچرخد و روی مزار موریسون توقف میکند، تا به بیانی آشکار خواننده دائم الخمر ، مشهور، اما نه چندان عمیق آمریکایی را در زمره بزرگانی چون بالزاک و پروست به شمار آورد. مرحمتی که شاید فقط با اغراقهای سینما قابل گذشت باشد ( امسال نیز نوبل ، انگار متاثر از همین نگاه جایزه ادبی خود را به باب دیلن داد.!) جان اف کندی، در بین آثار استون ، اثر متبرک شدهای است.
فیلمی که کندی را تا سطح لینکلن و دیگر بزرگان آمریکا ارتقا میدهد. فیلمبرداری رابرت ریچاردسون ، فیلمبردار اغلب آثار استون، در این فیلم ، به همراه تدوین دقیق آن ، از جمله شاخصههای ساختاری اثر است. جی اف کندی. از نظر فرم و مضمون با وجود زمان طولانی و ابهامات محتوایی ، به عقیده نگارنده بهترین فیلم کارنامه فیلمساز معترض آمریکایی است.
آسمان و زمین ، بازگشت ناموفق فیلمساز به ویتنام است. درباره سربازی که هنوز هم از آسیبهای روانی جهنم ویتنام در عذاب است. و در نهایت ، و با وجود کمکهای روحی همسر ویتنامیاش، خودکشی میکند. یکسال بعد قاتلین بالفطره را بر اساس داستانی از کوینتتین تارانتینو ساخت. ماجرای سفر پر مخاطره میکی و مالری ... بانی و کلاید دهه نود که در کشتن افراد لحظهای تردید نمیکنند.فیلیمی خوش ساخت با فیلمبرداری و تدوین فوقالعاده و کارگردانی غریب و نا متعارف با شکلی نو در انتخاب زوایای غیر متعارف. فیلم مملو از موسیقیهای متنوع و جذاب است از لئونارد کوهن تا اعظم علی خان. .. بعد از کندی، نیکسون رییس جمهور بعدی بود که استون روی پرده آورد. نیکسون، گویا به این دلیل ساخته شده بود تا فیلمساز بتواند به بهانه وجودش ، جان اف کندی را تطهیر کند و در سالن سینما تعمید دهد.
در طول اثر، نیکسون او نیست خود و طبیعت را سرزنش میکند. جایی در فیلم در حالیکه به عکس کندی نگاه میکند میگوید. او چیزی است که مردم میخواهند باشند و من چیزی که مردم همانگونه که هست میخواهند. نیکسون در پاسخ به سوال خبرنگاران یا تپق میزند یا به تته پته میافتد. از جمله معدود نکات واقعی درباره شخصیت نیکسون ، کلافهگی او از تعرق بالای لبش است.
نکتهای که در فیلم «هوارد فراست» اثر ران هاوارد به آن اشاره شده است ( فیلمی خوب با بازی بسیار خوب فرانک لانگلا در نقش نیکسون ) .. در صحنهای از فیلم نیکسون به دیدار پرزیدنت آمریکا و مائو رهبر چین کمونیست هم اشاره شده که دیالوگها با عذر تب چهل درجه هم قابل باور نیست. صحنهای که دو صاحب منصب به انتقاد از یکدیگر میپردازند و مائوی کهنسال همچون کنفسیوس جملات حکیمانه میگوید.
از جمله نکات برجسته فیلم ، بازی تماشایی آنتونی هاپکینز در نقش نیکسون است. استون با دو فیلم درباره وال استریت به بازار بورس و نقش آن در ایجاد شکافهای طبقاتی پرداخت. شخصیت اصلی در هر دو اثر «گوردون گکو» نام دارد. دلال بورس که روح خود را همچون فاوست به دربانهای «مفسیتو» صفت دوزخ وال استریت فروخته است. مایکل داگلاس در نقش گکو عالی است ، درست بر عکس مایکل شین که بدرستی در قسمت بعدی ، حضوری بسیار ناچیز دارد و جای او را شیا لبوف و کری مولیگان به زیبایی پر کردهاند. بوش ، با بازی جاش برولین. درباره بوش پسر، فیلم چندان خوبی نیست.
عجالتا مایکل مور هنوز هم بهتر از هر کسی میتواند سیاستهای ابلهانه بوش را نقد کند. مرکز تجارت جهانی با بازی نیکلاس کیج درباره فداکاری آتش نشانها کار بدی نیست و الکساندر( اسکندر) در کارنامه فیلمساز ، همچون بچهای نارس مینماید. فیلمی ضعیف و کم اثر. با یک کالین فارل که موهایش را بلوند کرده و آنقدر که به شریک جنسی جورج مایکل همجنسگرا شبیه است . نشانی از اسکندر در خود ندارد. فیلم یک آنجلینا جولی هم دارد که با هزار غمزه و چشم ابرو کج کردن مرموز جلوه نمیکند. اسنودن اثر الیور استون فیلم متوسطی است . در مستند شهروند چند ملیتی اثر لورا پوئتراس، کفه ترازو با جمعآوری مدارک مستند، با حفظ منش کنسرواتیسم ، اندکی به سود اسنودن سنگین است .
اما در اسنودن اثر الیور استون ، رای صادره به ضرس قاطع به سود اسنودن صادر میشود. از بین خادم یا خائن . حکم به اولی میدهد. اگر در نیکسون ، خبری از واشنگتن پست و خبرنگاران جسور چون باب وودوارد و کارل برنستاین نیست، در اسنودن، گاردین و مطبوعات بعنوان رکن رکین دموکراسی حضور دارند. تا بار دیگر اهمیت نظارت بر قدرت را به جهان و کل اشکال حاکمیت یادآور شود.
شهرام بهاروند
منبع: فارس